ضروری

سلام دوستان خوبم. مرسی از اینکه به من سر می زنین. من ادیم setare182001 توسط سایت یاهو قفل شده از این به بعد با ایدی جدید setare202005 انلاینم . در ضمن من ایدی خیلی هاتونو فراموش کردم لطفا دوباره منو اد کنین. قربونتون.به امید یه دنیای بهتر

دوباره میبینم

سلام به همه شما دوستای خوبم . از این به بعد من اینجا اپ میکنم خوشحال میشم اینجا هم منو تنها نذارین

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

من دخترم که انسانیتمو به خاطر جنسیتم باید فراموش کنم. من یکی از هزاران جونی ام که بجای فکر کردن به زندگیم و سعی واسه به تحقق رسوندن آرزوهام که یکی از ابتدایی ترین مسائلی که یه جون به اون فکر میکنه ، باید تو این فکر باشم که چطوری می تونم این زندگی مصنوعی نه بهتر بگم زندگی واسه دیگران رو با افکار دیگران و فشار جامعه ادامه بدم .

توی زندگی هر کسی یه نقطه سیاه هست ، که پیدا کردنش آسونه ؛ اما این موضوع واسه ما دخترای ایرون صدق نمیکنه. بلکه برعکس ، پیدا کردن اون یه نقطه خوب و مثبت هم خیلی خیلی سخته . از اونجا که تموم مسائل  زندگیمون رو حرکت و حرفای اطرافینمون و حرکت و اعمال اونا از قوانین تاثیر میگیره ، هر چقدرم که قوی باشیم و مثبت به مسائل نیگا کنیم ؛ بعضی وقتا دیگه یه ذره امید هم واسه ادامهء زندگی نداریمو ...........

واسه این گزینه ، هرکسی ممکنه راه حلهای مختلفی رو انتخاب کنه . یکی اعتیاد انتخاب میکنه و معتاد میشه ؛ اون یکی تن فروشی میکنه و از خونه فرار میکنه ، که توی این تن فروشی و فرار از خونه ؛ بازم یه صیاد واسه ماهیگیری اومده و مرگ تدریجیه .چرا یه دختر واسه یه زندگی معمولی باید تنش رو بفروشه ؟؟؟؟ اینا همه گرگند و صیاد زندگی .

خودکشی هم ممکنه یکی از راه های فرار از این گزینه باشه ، فراری که تهش ، ته زندگیه ! نابودیه ! ولی خود کشی هم اصلاً راه حل نیست . چیزی حل نمیشه ، فقط یه نفر از آدمای این دنیا کم میشه ، همین .

به نظر من ، ما جونا باید مبارزه کنیم ، کاری کنیم که مسئله جنسیت مطرح نباشه ، توی جامعه هیچ فرقی بین جنس اول و دوم قائل نشن . و ما جنس دومی ها این همه تحت فشار نباشیم . ما باید زندگی کنیم واسه عشق ! واسه آزادی ! واسه برابری !

                                                   به امید یه دنیای بهتر ...........

 

×××××××××××××××××××××××××××××××××××

 

سلام ای شب معصوم

سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را

به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی

و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها

ارواح مهربان تبرها را می بویند

من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها می آیم

و این جهان به لانهء ماران مانند است

و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست

که همچنان که ترا میبوسند

در ذهن خود طناب دار ترا نیز می بافند

سلام ای شب معصوم                    میان پنجره و دیدن

همیشه فاصله ای است                   چرا نگاه نکردم ؟

مانند آن زمان که مردی از کنار درختان خیس گذر می کرد ........

انسان پوک                                انسان پوک از اعتماد

نگاه کن که دندانهایش

چگونه وقت جویدن سرود می خوانند

و چشمهایش

چگونه وقتی خیره شدن می درند

و او چگونه از کنار درختان خیس می گذرد

صبور ، سنگین ، سرگردان

من از کجا می آیم ؟  من از کجا می آیم ؟

که چنین به بوی شب آغشته ام ؟

هنوز خاک مزارش تازه نیست

مزار آن دو دست سبز جوان را می گویم .............