من دخترم که انسانیتمو به خاطر جنسیتم باید فراموش کنم. من یکی از هزاران جونی ام که بجای فکر کردن به زندگیم و سعی واسه به تحقق رسوندن آرزوهام که یکی از ابتدایی ترین مسائلی که یه جون به اون فکر میکنه ، باید تو این فکر باشم که چطوری می تونم این زندگی مصنوعی نه بهتر بگم زندگی واسه دیگران رو با افکار دیگران و فشار جامعه ادامه بدم .
توی زندگی هر کسی یه نقطه سیاه هست ، که پیدا کردنش آسونه ؛ اما این موضوع واسه ما دخترای ایرون صدق نمیکنه. بلکه برعکس ، پیدا کردن اون یه نقطه خوب و مثبت هم خیلی خیلی سخته . از اونجا که تموم مسائل زندگیمون رو حرکت و حرفای اطرافینمون و حرکت و اعمال اونا از قوانین تاثیر میگیره ، هر چقدرم که قوی باشیم و مثبت به مسائل نیگا کنیم ؛ بعضی وقتا دیگه یه ذره امید هم واسه ادامهء زندگی نداریمو ...........
واسه این گزینه ، هرکسی ممکنه راه حلهای مختلفی رو انتخاب کنه . یکی اعتیاد انتخاب میکنه و معتاد میشه ؛ اون یکی تن فروشی میکنه و از خونه فرار میکنه ، که توی این تن فروشی و فرار از خونه ؛ بازم یه صیاد واسه ماهیگیری اومده و مرگ تدریجیه .چرا یه دختر واسه یه زندگی معمولی باید تنش رو بفروشه ؟؟؟؟ اینا همه گرگند و صیاد زندگی .
خودکشی هم ممکنه یکی از راه های فرار از این گزینه باشه ، فراری که تهش ، ته زندگیه ! نابودیه ! ولی خود کشی هم اصلاً راه حل نیست . چیزی حل نمیشه ، فقط یه نفر از آدمای این دنیا کم میشه ، همین .
به نظر من ، ما جونا باید مبارزه کنیم ، کاری کنیم که مسئله جنسیت مطرح نباشه ، توی جامعه هیچ فرقی بین جنس اول و دوم قائل نشن . و ما جنس دومی ها این همه تحت فشار نباشیم . ما باید زندگی کنیم واسه عشق ! واسه آزادی ! واسه برابری !
به امید یه دنیای بهتر ...........
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
سلام ای شب معصوم
سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را
به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها
ارواح مهربان تبرها را می بویند
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها می آیم
و این جهان به لانهء ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست
که همچنان که ترا میبوسند
در ذهن خود طناب دار ترا نیز می بافند
سلام ای شب معصوم میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله ای است چرا نگاه نکردم ؟
مانند آن زمان که مردی از کنار درختان خیس گذر می کرد ........
انسان پوک انسان پوک از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود می خوانند
و چشمهایش
چگونه وقتی خیره شدن می درند
و او چگونه از کنار درختان خیس می گذرد
صبور ، سنگین ، سرگردان
من از کجا می آیم ؟ من از کجا می آیم ؟
که چنین به بوی شب آغشته ام ؟
هنوز خاک مزارش تازه نیست
مزار آن دو دست سبز جوان را می گویم .............